به ملازمان سلطان که رساند این دعا را/که به شکر پادشاهی ز نظر مران گدا را
ز رقیب دیوسیرت به خدای خود پناهم/مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد خدا را
مژه سیاهت ار کرد به خون ما اشارت/ز فریب او بیندیش و غلط مکن نگارا
دل عالمی بسوزی چو عذار برفروزی/تو از این چه سود داری که نمیکنی مدارا
همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی/به پیام آشنایان بنوازد آشنا را
چه قیامت است جانا که به عاشقان نمودی/دل و جان فدای رویت بنما عذار ما را
به خدا که جرعهای ده تو به حافظ سحرخیز/که دعای صبحگاهی اثری کند شما را
#حافظ
غزل شماره ۶
10 امتیاز + /
0 امتیاز - 1393/04/07 - 00:49 در
شعر و داستان